بنام خدا
در خصوص فواید استفاده از آبگرم و بخصوص آبگرمهای طبیعی متن های مفید و تخصصی بسیاری هست که به مرور از آن استفاده خواهم کرد که فعلا متن مصاحبه کوتاهی در این خصوص تقدیم می گردد:
در خصوص بررسی این چشمه آب گرم از منظر طب سنتی محمد علی اخوان دکترای طب سنتی در گفتوگو با خبرنگار فارس در ایلام، گفت:امام کاظم(ع) میفرمایند: کسانی که مشکلات مفصلی دارند اگر در آب داغ بنشیند باعث میشود اخلاط فاسد که در مفصل وجود دارد تخلیه شود و به تدریج دفع میشود.
وی افزود: اخلاط فاسد بیشتر در جاهایی رسوب میکند که آن منطقه سرد شده باشد و حرکت خون کند شود لذا آب داغ را به منظور تخلیه اخلاط فاسد میتوان استفاده کرد.
این دکترای طب سنتی تصریح کرد: نمک طبع گرم و خشک دارد آن دسته از افرادی که بدنشان سموم دارد هفتهای یکبار در آب ۴۰ درجه و نمک قرار بگیرند و ۲۰ دقیقه در آب بمانند، این اقدام چربیهای مازاد را تخلیه میکند و برای تخلیه اخلاط فاسد مفید است.
چشمههای گوگردی در طب سنتی خواص فراوانی دارد
اخوان گفت: یکی از خواص معجزه آسای گوگرد، درمان بیماریهای پوستی و به خصوص بثورات، خارش، کهیر و تورمهایی است که به بروز جوش و تاول منجر میشود.
بنام خدا
آبگرم های اسبفروشان، الله حق، شالقون، جلده باخان، سردها، اسماعیل آباد و شکردره در دامنه های کوه بزغوش در منطقه سراب و قینرجه و برجلو کمی آنطرفتر در کنار جاده سراب - اردبیل در تزدیکی شهر نیر می جوشند که بنظرم شکردره بدمسیرترین و البته بکرترین آبگرم سراب و دامنه بزغوش هم بشمار می رود.
اگر در اینترنت عبارت «آبگرم شکردره» را جستجو کنید تنها آبگرم شکردره افغانستان را معرفی می کند و اگر عبارت «سراب» را بیافزایید بازهم اشتباه فاحشی دارد و همه سایتهای گردشگری هم همین یک متن اشتباه را عینا کپی کرده اند: «این آبگرم در کنار روستایی به همین نام قرار دارد...»
چند سال پیش با اعتماد به همین سایتها با مکافات سر از روستای شکردره درآوردیم و آنجا اهالی گفتند که برای رسیدن به آبگرم از روستا نصف روز کوهنوردی لازم است و باید حتما بلد راه داشته باشید اما از روستای «رج» مسیر بسیار نزدیکتر است.
روستای رج درانتهای جاده روستاهای عسگرآباد و وانق و در نهایت سلطان آباد قرار دارد . جاده تا سلطان آباد آسفالته و تا رج خاکی خوب است اما بعداز رج بخصوص در فصول بارندگی و بویژه زمستان حتی برای آفرود هم خطرناک است. راه خاکی گلی و پر از شیب.
از روستای رج مسیر را جویا شدیم که پیرمردی پشت تپه ای را آدرس داد ولی آنجا پر از تپه است!!!... به سختی رفتیم و هرچه گشتیم نیافتیم. دوباره به روستا برگشتیم و به سختی کسی را یافتیم و فهمیدیم که مسیر را درست رفته ایم ولی درست نگشته و از کنار آبگرم برگشته ایم. مجددا مسیر گلی و برفی و شیب دار را برگشتیم و یافتیم.
آبتنی در فصل زمستان در آبگرم بکر بسیار لذتبخش است بخصوص که املاح این آبگرم بسیار جزیی و کم بوده و خیلی زلال و بدون بوی آزاردهنده گوگرد می باشد و ظاهرا جزو آبهای سولفات سدیک می باشد.
راستی سراب میدونید کجاست؟... شهری است بین دو ده: تبریز و اردبیل... البته اگه دوستان تبریزی و بخصوص اردبیلی ناراحت نشن!
ضمنا لوکیشن و مسیر آبگرم را در سایت ویکی لاک بارگذاری کردم.
بنام خدا
ابتدا ماجرای زیر از زبان مرحوم علامه حسن زاده آملی:
بنده (علامه حسن زاده) حدود سی سال پیش صحبتی با یک ریاضی دان داشتم تا این که کلام کشید به این شکل هندسی (قطاع) (1) من از او، به خاطر غرض الهی که در نظر داشتم، سوال کردم: عزیز من! از این شکل چند حکم هندسی می توان استفاده کرد؟
گفت: شاید هفت تا ده تا حکم.
گفتم: مثلا بیست تا چطور.
گفت: شاید. ممکن است.
گفتم: دویست تا چطور؟
به من نگاه می کرد که آیا دویست حکم هندسی می توان از آن استنباط کرد و توقف کرد.
گفتم: دو هزار چطور؟ همین طور به من نگاه می کرد. گفتم: دویست هزار تا چطور؟
خیال می کرد که من سر مطایبه و شوخی دارم و به مجاز حرف می زنم. بعد به او گفتم: آقا این خواجه نصیرالدین طوسی کتابی دارد به نام "کشف القناع عن اسرار شکل القطاع" و جناب خواجه از این یک شکل، چهار صد و نود و هفت هزار و ششصد و شصت و چهار حکم هندسی استنباط کرده، یعنی قریب نیم میلیون.
بعد به او گفتم: این خواجه نصیر طوسی که راجع به یک شکل هندسی، یک کتاب نوشته و قریب پانصد هزار حکم از آن استنباط کرده، شما آن کتاب و خود خواجه را می شناسی؟
گفت: نخیر.
بعد راجع به شخصیت خواجه مقداری صحبت کردیم و به او گفتم: این خواجه وقتی که در بغداد حالش دگرگون شد و دید دارد از این نشاه به جوار الهی ارتحال می کند، وصیت کرد: مرا از کنار امام هفتم، باب الحوائج الی الله، از این معقل و پناهگاه بیرون نبرید و در عتبه به خاک بسپارید و روی قبرم در پیشگاه امام هفتم؛ مثلا نوشته نشود آیت الله و علامه، این امام است، حجه الله، قرآن ناطق و امام ملک و ملکوت است؛ روی قبر من بنویسید:
جناب نظام الدین نیشابورى در شرح خود بر شرح مجسطى وقتى این احکام را از خواجه نقل مى کند، مى نویسد: تعجب مدار از آیه قرآن که
«و لو ان ما فى الارض من شجره اقلام والبحر یمده من بعده سبعه ابحر مانفدت کلمات الله ان الله عزیز حکیم» (3)
و اگر هر درخت روی زمین (در کف نویسندگان عالم) قلم شود و آب دریا به اضافه هفت دریای دیگر مرکب گردد باز نگارش کلمات خدا ناتمام بماند، که همانا خدا را اقتدار بینهایت و حکمت بیپایان است.)
وقتى از یک شکل هندسى مى شود قریب نیم میلیون حکم استنباط کرد، چه مى پندارید درباره کلمات قرآن.
و اما توضیحات جالب برگرفته از وبلاگ قاصدوون:
"کشف القناع عن اسرار شکل القطّاع" کتاب ارزشمند جناب خواجه نصیر الدین طوسی فیلسوف، منجم، ادیب، فقیه و ریاضیدان عظیم جهان اسلام است.
علتی که این کتاب را منحصر به فرد میکند، هنرنمایی بزرگی است که جناب خواجه در آن به خرج داده است و از یک شکل هندسی به نام "قطّاع" حدود نیم میلیون (497764) حکم هندسی استنباط کرده است. قطاع سطحی در دایره است که با یک کمان و دو وتر مربوط به کمان محدود باشد. (مانند شکل زیر)
برگرفته از qasedoon.blog.ir
برگرفته از qasedoon.blog.ir
بنام خدا
می گوید : شهرستان شاغل بودم . پدر خانمم بدون اطلاع من و با رایزنی با مدیر عامل وقت انتقالی ام به تهران را درست کرد...
اجازه ادامه بیان بدبختی هایش را نمی دهم و با لحن شوخی می پرم وسط کلامش :
- من جای تو بودم اگر زورم هم نمی رسید زنم را طلاق دهم ، حتما پدر زنم را مجبور می کردم زنش را طلاق دهد . چقدر زن ذلیل هستی مرد!
لحنش به شدت غمناک می شود:
- تهران که آمدیم زنم ناسازگاری اش را شروع کرد و پسر 12 ساله و دختر 9 ساله ام را بعلاوه طلاق گرفته رفته ...
اینبار لحن من غمناک می شود. مرد جا افتاده شکست خورده ای را ندانسته و به شوخی شماتت کرده بودم... نمی دانم اینکه به دیگران اجازه دخالت در زندگی مان را می دهیم چقدر در سرنوشت مان موثر است؟!
بنام خدا
در آخرین لحظات غروب، ایستاده ایم کنار خیابان. در تاریکی اول شب به زحمت صورتش را می بینم اما تپل و سفید است . کمی بزرگتر از حالای امیر علی مان. دوست داشتنی است و دارم سعی می کنم به "جدایی" و خداحافظی راضی شود. نمی دانم چمدان بین مان برای کداممان بسته شده است اما می دانم که این منم که از آنها(خانواده ام) جدا می شوم. توضیح می دهم که باید مواظب پدر و مادرم باشم. پیر و ناتوان شده اند و باید در کنارشان باشم و هر فرصت کوتاهی که گیر بیاورم حتما سریع به دیدنشان خواهم آمد.
می گوید ما هم اگر آمدیم کربلا ، سراغ خیمه شما را می گیریم و می آییم پیشتان...
در دلم می خندم که طفلک هنوز نمی داند که کربلا از حال و هوای زمان امام حسین بیرون آمده است و دیگر مردم در خیمه زندگی نمی کنند، اما چیزی نمی گویم چون دیگر راضی به جدایی شده است...
هنوز وارد مرحله "از سنگ ناله خیزد" نشده ایم که ... زنگ تلفن خانه به دادم می رسد تا خودم را به گوشی برسانم ، قطع شده . در برزخی عجیب گیر کرده ام . خوشحال از اینکه نوه هنوز ندیده ام را در سن 11-12 سالگی دیده ام و از طرفی هنوز تلخی جدایی جگرم را می سوزاند ... هنوز بعد از دو روز می سوزاند!
نوشتم که به یادگار بماند... شاید تا سال 1411 یا 1412...
یا علی مدد