مجازات روزگار

بنام خدا

صحبت های تلفنی با یک همکار قدیمی باعث یادآوری خاطرات قدیمی مشترک شد. از احوالات بعضی از همکارانی که با ایشان خاطرات مشترک داشتیم از همدیگر جویا شدیم و از مرگ بعضی از آنان مطلع و از عاقبت بعضی دیگر غمگین...

اگر به گذر زمان از فاصله دور بنگری خیلی از اسرارش فاش می شود و گاهی نیز عدالت روزگار را به خوبی لمس می کنی و البته گاهی و فقط گاهی و نه همیشه!

  • روزگاری مسئولی بود که ارتقای همکاران به شاخش بند بود و اغلب و نه همیشه تا خود منتفع نمی شد قدمی برای کسی بر نمی داشت و این موضوع پیش کارمند زرنگ ها لو رفته بود و به راحتی پست ها را یکی یکی تصاحب می کردند تا اینکه ... 
  • در همان روزگار زنی بود دست راست مسئول بند بالایی  و کمترین قدمی که برای همکارش بر می داشت خرجش یک سکه  بود حداقل . تا اینکه ...
  •  سالها این دو به علاوه دست چپ مسئول بالایی مشغول سرکیسه کردن همکاران عاشق پیشرفت شغلی بودند تا اینکه ...

تا اینکه مدیر کل عوض شد و مردی آمد که هم سالم بود و تیز و بز . پس خیلی طول نکشید که از موضوع سر در آورد و هر سه را که بیش از سی سال خدمت داشتند و سال به سال تمدید می کردند بازنشسته کرد. به اجبار!

و اکنون بعد از چند سال:

  • اولی پس از حدود چهل سال زندگی مشترک از همسرش جدا شده و تنها و بی کس صبح تا شب چون سگ تنها روزگار می گذراند چرا که...
  • خانم دست راستی  دارای عروس و داماد بود که بازنشسته شد و در همان موقع در حال ساخت ویلایی اعیانی در شمال بود و همسرشان را با زنی دیگر در ویلا یافت و از شدت عصبانیت طلاق گرفت و نه تنها مهریه اش را بدست نیاورد بلکه ویلای اعیانی را همسر بنام خود زده بود و از دست رفت چرا که ...
  • آقای دست چپی همان موقع ویلایی در جاده هراز داشت که خود به یکی از همکاران ندارش اعتراف کرده بود که خشت به خشت ویلا را با پولهای بادآورده ساخته است. در همان ویلا عده ای اوباش دسته جمعی به دخترش تجاوز کردند و پس از سالها که ویلا خالی بود به ثمن بخس و مفت فروخت چرا که ...

چرا که

  •  بادآورده را باد می برد !
  •  پولی که از ... درآید خرج بواسیر می شود!
  • رزق حرام ، ناموس انسان را حرام می کند!


... البته این موضوع همچنان ادامه دارد!