کاتب دکان می فروش

بنام خدا

وقتی قرار است "مکتوب" بنویسی یعنی شدی "کاتب"!

منی که نام شراب از کتاب می شستم

زمانه کاتب دکان می فروشم کرد!!!!

این شعر و همینطور این ماجرا اینبار برای بار سوم است که برای من اتفاق افتاده . گرچه بار اول خودم هم متوجه کاتب بودن خودم نشده بودم. شاید هم متوجه دکان می فروشی نشده بودم. چه می دانم شاید اصلا متوجه "می" نشده بودم. شاید هم کلا «متوجه» نشدم !

وقتی احساس نداری یا احساساتت بسیار ضعیف است و در حد عدم کارآئی و بیشتر از همه حس بویایی ، پس متوجه "می" نشدن خیلی هم دور از انتظار نباید باشد. بخصوص که در طول عمرت هرگز هیچ گونه "می " ای را ندیده باشی... ای که پنجاه رفت و در خوابی !!!!!!!!!!!!!!!!!!

اینبار که برای بار سوم گیر خلق الله افتاده ام / خلق الله گیر من افتاده اند، دیگر  این بار باید این شعر را جور دیگر سرود:

منی که نام شراب از کتاب می شستم

دوباره کاتب دکان می فروشم کرد!!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد